دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
بانوی داستان من ماشین گران قیمت زیر پایش نیست! بانوی داستان من غروری از جنس غیرت دارد، بانوی داستان من سردی و گرمی روزگار را چشیده… بانوی داستان من از …
خلاصه رمان زندگی یک لیلی
بسم الله گفتم و کفشام رو پوشیدم لیدا با بی قراری گفت: آبجی باز کجا میری؟؟؟ میری مغازه ی مش عباس کار کنی؟؟؟ لبخندی به روش زدم و درحالی که لپش رو می کشیدم گفتم: برو خواهر من آماده شو که مکتب خونه ات دیر نشه از امتحانت نمونی ها… سری تکون داد وگفت: خب آبجی تو بگو کجا میری منم میرم آماده میشم دیگه… نفسم رو فوت کردم وگفتم بر آدم فضول صلوات آره دیه کجا میخام برم پ؟؟؟ کار بهتر سراغ داری بگو تا برم همونجا…
لیدا با ناراحتی گفت: لهراسب گفته اگه بری اونجا یه فصل کتکت میزنه. با اخم گفتم: تو از اون لاشخور میترسی؟؟؟ بعدش اونو سننه اگه عرضه داشت که می رفت یه کار آبرومندی پیدا می کرد لقمه ی حروم نمی اورد سرسفره اون لیلا رو هم حروم خور کنه و به اون وضع گندش بکشونه تو رو هم من با چنگ ودندون هواتو داشتم شیرفهم شدی؟؟؟ نفهمم دور و بر اون دوتا پلکیدی که کلامون میره تو هم ها… سری تکون داد وگفت: باشه آبجی مواظب خودت باش.
به خواهر کوچیک تر از خودم نیگا کردم که با بغض این حرف رو زد سرمو انداختم پایین و گفتم: یاعلی من رفتم… از خونه خارج شدم و سرمو… انداختم پایین حوصله ی اوقات تلخی های سرصبحی رو نداشتم این همسایه ها فقط چرت میگفتن… سرم رو بلند کردم و به آسمون نیگا کردم وگفتم: اوس کریم خیلی چاکریم امیدم به خودته. هوامو داشته باش… و راه افتادم… همین که خواستم وارد سوپر مارکت مش عباس بشم صابر مقابلم ظاهر شد کم مونده بود برم…