دانلود رمان پسر مراتی سوار از راتی سوار نسیم رسام pdf بدون سانسور
دانلود رمان پسر مازراتی سوار از نسیم رسام با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
دختر ۱۹ ساله ای که مادرش فوت میکنه و کلی ارث بهش میرسه!اما پدر ناتیش تمام مال و اموال دخترک بالا میکشه و خونهاش رو به پسر پولداری بنام تهران عرفانیان میفروشه!بادیگارد های نامزد تهران، کارن و با کتک از خونه اش بیرون می کنن اما…
خلاصه رمان پسر مازراتی سوار
از تاکسی پیاده شدم و پلاستیک خریدهام رو روی زمین گذاشتم. از راننده تشکر کردم و در ماشین رو بستم. پلاستیک ها رو از روی زمین برداشتم، هنوز قدم دومم رو برنداشته بودم که نگاهم به اون سمت خیابون افتاد! سر جام میخکوب شدم و با دیدن مازراتی مشکی رنگی که روبه روی در خونه پارک بود جفت ابروهام بالا پرید! با تعجب بهش نگاه کردم، مازراتی اون هم توی محله ی ما؟! فکر نکنم از همسایه ها باشه! از خیابون رد شدم و نزدیک ماشین مکث کوتاهی کردم، در حالی که زیر چشمی ماشین رو دید می زدم
کلیدم رو از داخل کیفم بیرون کشیدم. چون شیشه هاش دودی بود نمی تونستم داخلش رو ببینم، ظاهرا هم کسی توش نبود! درسته خودمون ثروتمند بودیم، اما بعد از مرگ مادرم تمام ارثش توسط پدر ناتنی ام به باد رفت و تنها چیزی که برام موند یک عمارت بزرگ و قدیمی توی مرکز شهر بود. هنوز کلیدم داخل قفل نرفته بود که صدای باز شدن در ماشین به گوشم خورد. دستم رو هوا خشک شد و نگاهم بالا اومد! خانم؟ آروم برگشتم که با دو مرد درشت اندام رو به رو شدم! اخم کردم و با نگرانی بهشون چشم دوختم.
این ها کی بودن؟! با دیدن هیکل گنده و اندام ورزیده شون ترس توی وجودم رخنه کرد! با صدای لرزونی که سعی داشتم کنترلش کنم جواب دادم: بله؟! یک قدم جلو اومد و با صدای کلفتی پرسید: شما این جا زندگی می کنید؟ نگاه مضطربی به ماشین انداختم و گفتم: بله، چه طور مگه؟! نگاهی به هم دیگه انداختن و با شک به من خیره شدن! چرا این جوری بهم نگاه می کردن؟ یکی شون جلوتر اومد که چهره اش زیر نور ماه شفاف تر شد، نمی دونم چرا کوچه این قدر خلوت و ساکت شده بود!…