دانلود رمان عاشق آشکار شده (جلد چهارم مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) از مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) جسیکا برد pdf بدون سانسور
دانلود رمان عاشق آشکار شده (جلد چهارم از مجموعه انجمن برادری خنجر سیاه) از جسیکا برد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
باچ اونیل جنگجوی بالفطرهست. پلیس سابق دایره جنایی جان سخت. تنها آدمیه که اجازه پیدا کرده وارد حلقه انجمن برادری خنجرسیاه بشه. و میخواد بیشتر وارد دنیای خون آشامها بشه_پ بخشی از جنگ بالسره. اون هیچ چیز برای از دست دادن نداره. قلبش متعلق به خونآشامه اشراف زاده زیبای که امکان نداره بهش برسه. اما اگه نمیتونسه ماریسا رو داشته باشه پس حداقل میتونسته کنار برادرها بجنگه. تقدیر اون رو با دادن چیزی که بهش نیاز داره نفرین میکنه …
خلاصه رمان عاشق آشکار شده
هاورز در راهرو به طرف اتاق قرنطینه رفت، سر راهش دختر کوچکی که چند روز پیش او را عمل کرده بود را هم چک کرد حالش رو به بهبودی بود اما هاورز نگران این بود که او و مادرش را به دنیای واقعی بفرستد. هلرن آنها بسیار خشن بود و احتمال داشت که آنها دوباره به کلینیک برگردند. اما چه کار می توانست انجام دهد؟ نمی توانست به آنها اجازه دهد مدت طولانی اینجا بمانند،او به تخت بیمارستان نیاز داشت. همچنان به راهش ادامه داد از آزمایشگاه عبور کرد و دستش را برای
پرستاری که نمونه های مختلف را آزمایش می کرد تکان داد. وقتی به در اتاق نگهداری از وسایل رسید مردد ماند از اینکه ماریسا با آن انسان در آن اتاق گرفتار شده بود متنفر بود اما چیزی که مهم بود این بود که ماریسا آلوده نشده بود. با توجه به تستی که دیروز از او گرفته بودند حالش خوب بود، بنابراین اشتباهش در واکنش عجولانه نشان دادن به قیمت جانش تمام نمی شد. و همچنین آن انسان هم به خانه میرفت آخرین نمونه خونش خیلی به حالت عادی نزدیک بود و داشت به سرعت
قوی تر میشد بنابراین وقتش بود که او را از ماریسا دور کند. هاورز با انجمن برادران تماش گرفته و به آن ها گفته بود که بیایند تا باچ را تحویل بگیرند.باچ اونیل خطرناک بود، و این فقط بخاطر مسئله آلودگی نبود بلکه به خاطر اینکه او انسانی بود که ماریسا را می خواست این در چشمانش هویدا بود و این مسئله غیر قابل قبول بود. هاورز سرش را تکان داد و به این فکر کرد که در پاییز گذشته سعی کرده بود آنها را جدا کند اول فکر میکرد که ماریسا میخواهد خون آن انسان را بخورد …